شاید شما جنگل ابر را ندیده باشید اما من بارها به آنجا رفته ام هم از دهانه زرین گل و هم از شاهوار و شاهپسند.
منبع تصاویر سایت تابناک
این را گقتم تا بعد به جهل متهمم نکنند.
بی تردید شما هم بارها از رسانه ها شنیده اید که قرار است جاده ای از علی آباد به شاهرود احداث شود که این جاده از دل جنگل ابر می گذرد.
بارها به اتهام مخالفت با توسعه دادگاه نرفته محکوم شده ام ولی هیچگاه در صدد پاسخ بر نیامده ام اکنون هم نمی خواهم باسخ این تکرار فاقد استدلال را بدهم زیرا،هرگز با توسعه مخالف نیستم و جاده نیز ابزار توسعه هر مملکت است، زرین گل نیز از این قاعده مثتثنی نیست. اما توسعه مقدماتی دارد که باید از سوی متولیان دانا رعایت شود تا میراث گذشتگان را امانت دار شایسته ای باشیم و گرنه در امانت خیانت کرده ایم و برای این خیانت باید محاکمه شویم.
من اکنون در یزد به سر می برم و در تمام مدتی که از پشت پنجره قطار به کویر می نگریستم به آینده ای می اندیشیدم که از یادآوری آن مو بر اندامم سیخ می شود .... و
در زیر چند سوال مطرح می کنم اگر به درستی به آنها پاسخ دهیم شاید بتوان گفت که جواب مسئله را یافته ایم و نه تنها احداث جاده در جنگل ابر بلکه در جنگل سرخدار افرا تخته هم اشکالی ایجاد نمی کند:
Landscape Ecology
بهبود اتصال زیستگاه فلور و فن چگونه انجام می شود؟
چگونه اثرات را ه را بر روی حیات وحش و زیستگاه کاهش می دهند؟
شناخت فرآیندهای چشم انداز منطقه ای از نظر آب و منظر چگونه است؟
چگونه به کیفیت های ذاتی چشم انداز منطقه ای پاسخ می دهند؟
احداث جاده بر تغییر آب و هوا تاثیر دارد چه تضمینی وجود دارد که این تغییر اثر منفی نداشته باشد؟
Planning Context
چکیده مربوط به برنامه ریزی، سیاست و اطلاعات تنظیمی را ارایه کنید؟
تعریف سطح خدمات برای پروژه چیست؟
ارزیابی ظرفیت های ثابت و جایگزین هم تراز کدام است؟
هزینه های ارزیابی کامل اثرات سیستم حمل و نقل چگونه انجام می گیرد؟
گروه ذینفعان محلی و دولتی چه کسانی هستند؟
Design and Engineering
حفظ و احیای پوشش گیاهی بومی و دیگر منابع طبیعی چگونه انجام می گیرد؟
برنامه ریزی برای مدیریت گونه های مهاجم چیست؟
به حداقل رساندن خاکبرداری و خاکریزی و دخالت انسانی موجود؟
طراحی هندسه راه برای کاهش سرعت، ایمنی و ... ؟
بررسی اثرات ساخت و ساز و انتخاب بهترین شیوه ؟
در نظر گرفتن محدوده و منابع بوم آورد برای ساخت و ساز پایدار کدام است؟
شیوه های مناسب برای تعمیر و نگهداری سایت چیست؟
Organism Passage
برنامه ریزی برای عبور جانداران از راهرو ؟
فراهم کردن امکان عبور برای موجودات آبزی عبور به منظور افزایش زادآوری آن ها ؟
ارائه و ارتقاء گذرگاه حیات وحش خشکی؟
ارزیابی نیاز به نرده و دیگر ویژگی های مورد نیاز برای هدایت حیات وحش؟
ایمنی و سیستم های هشدار دهنده برای رانندگان جهت کاهش سوانح با حیوانات؟
Stormwater Management
ایجاد بافر برای جلوگیری از ورود رواناب آلوده؟
حفاظت و مطالعه روش های مناسب برای جلوگیری از جاری شدن سیل و فرسایش؟
نحوه نظارت بر شرایطی که امکان بروز سیلاب وجود دارد کدام است؟
نظارت بر منابعی که آبزیان به آن نیاز دارند – حتی وجود سیلاب- چگوته انجام می گیرد؟
Visitor Experience
حفظ و برجسته کردن ارزش های منظره برای افزایشی که در تعداد مسافر انجام می گیرد چگونه انجام می شود؟
انطباق با استاندارد های دسترسی چهانی چگونه انجام شده است؟
تسهیل دسترسی بازدید کنندگان برای مشاهده حیات وحش چگونه انجام می شود و نیز افراد سودجو و شکارچیان چگونه کنترل می شوتد؟
سلام
اصل برای من از ابتدا این بوده است که برای لحظاتی هر چند اندک که مهمان من هستید فضایی سرشار از احترام به حقوق شما ایجاد کنم.
قالب قبلی زیبا اما به نوعی طراحی شده بود که بخش قابل توجهی از صفحه مانیتور به فضای منفی اختصاص داشت و برای منظوری که طراح در نظر گرفته بود(خاطره نویسی) بسیار زیبا می نمود اما برای مطالبی که من ارایه می کردم انتظار را برآورده نمی کرد.
البته رنگ زرد این قالب نیز خوشایند من نیست، شما در باره انتخاب قالب جدید چه نظری دارید؟
لطفا مرا راهنمایی کنید چه قالبی برای فعالیت من مناسب است؟
سپاس و بدرود
چند سالی بود که دلم می خواست وبلاگی درست کنم و با عزیزانی که مثل خودم دغدغه سرسبزی کشورم ایران را در دل می پرورانند ارتباط برقرار کنم. جند ماهی بیش نیست که به این آرزو جامه عمل پوشانده ام البته راه نرفته بسیار است و برای نتیجه گیری بسیار زود است اما گشت و گذار در میان این همه وب چشم انداز آینده را کمی برای من روشن ساحته است.
بگذارید اعتراف کنم که دنیای وب مرا راضی نکرده است. زیرا ...
هر روز دهها نفر از وبلاگ بازدید می کنند اما نمی دانم چرا هیچکس نظری ، حرفی و ایرادی به این همه مطلب ندارد؟
شما که اکنون مهمان من هستید ایراد کار را در کجا می بینید؟
این سیاهه ها که هر روز با عشق و علاقه برای شما تهیه می کنم به نیاز شما پاسخ نمی دهد؟
حال که وقت خودم را صرف این کار می کنم برای بهرمندی بیشتر از زمان شما چه مطلبی را برای اشتراک گذاری مفید تر می دانید؟
بهترین روش برای جذب مخاطب و همراهی بیشتر چیست؟
من بیشتر از همیشه به یاری شما نیازمند هستم لطفا مرا راهنمایی فرمایید.
بدرود
یادش به خیر ..
اینجا ... همان جایی است که ...
شیراز رفتن هم در این روزگار دیگر آن حال و هوای قدیم را ندارد، دلگشا، ارم، حافظ و سعدی و ... خوشا شیراز و ... همه و همه دیگر بوی قدیم را ندارد یک غبار غم توی لهجه شیرازی ها مثل هوای دم گرفته ای که داشت خفه ام می کرد.
برو بچه های معماری ایران هم دل و دماغ قبل را نداشتند !! زنجیر بولدوزرها داشت روی حالشون رد می گذاشت آن هم به بهانه بین الحرمین و شاهچراغ یه عده داشتند میراث فرهنگی رو جارو می کردند!!؟ نخواستم حال خودم را بیشتر خراب کنم از هیچ چیز دیگه سوال نکردم رفتم سراغ عطر بهار نارنج که حیف، دیر رسیده بودم .
ساعتی کنار باغ دلگشا رو به روی پروژه ای که دو سال رویش کار کرده بودم نشستم و با مردمانی که دم غروب معمولا جفتی عبور می کردند بوی شانزه لیزه را استشمام کردم که تا سعدی ادامه داشت و میان شهرکی که پر بود از مهاجران افغانی ، من نه، حتی سعدی هم محاصره شده بود و توی گاو گم غروب گم شدم و رفتم نمی دانم کجا اما وقتی به خودم آمدم اصلا نمی دانستم کجا هستم و .. تاکسی ... دروازه اصفهان... هتل حافظ دربست.
نتیجه سی سال از هم گسیختگی در سیستم مدیریت شهری!؟ نتیجه شده همین که هست شیراز دراز و بد قواره با رانندگانی که بر خلاف خوی نرم و دوست داشتنی شیرازی ها، انگار برای ماشین جنگی به خیابان ها آمده بودند همین آدم هایی که بیرون ماشین به لهجه شیرین و آرامش وصف ناپذیر مرا کاکو می خواندند و برای دمی گپ و گفت با آن ها دلم پر می کشید به هوای آب رکن آباد و بلوار چمران وقت و بی وقت در دلتنگی های خودم توی تهران ولنگ و واز هوای بودن با آن ها را در سر می پروراندم.
شیرازی سی سال به درازای سی کیلومتر........خدا به خیر کنه شیراز نسل بعدی رو.
شب را خسته خوابیدم و برای فرار از شیراز خودم را آماده کردم...
بدرود ... بدرود شیراز .... می دانم روزهای بعد هم دلم برایت تنگ می شود و باز هم بارها و بارها برای دیدنت خواهم آمد بدرود شیراز بدون رکن آباد .... بدرود شیراز
سلام
دوستان عزیزی که با استقبال بی نظیر خود از این وب مرا تشویق می کنید تا با تلاش بیشتر مطالب را آماده و تقدیم کنم.
هفته شلوغی خواهم داشت به یزد و شیراز نیر خواهم رفت.
هر هفته برای انجام کاری به پزد سفری یک روزه دارم امروز نیز عازم هستم. با خودم فکر می کردم ،برای این که وقفه در ارایه قولی که داده ام- که هر روز یک گیاه معرفی کنم - به وجود نیاید چگونه عمل کنم.
نمی دانم شما هم به یزد رفته اید؟ از کودکی به ویژه از وقتی که به مدرسه رفتم همیشه وقتی نام یزد به گوشمان می خورد یاد شهر بادگیرها می افتادیم شهری که به بادگیرهای خود مشهور است!!
اما اکنون دیگر با یادآوری یزد دلم می گیرد می دانید چرا؟
شاید دغدغه های شهرسازی و معماری و هجوم سازه های ناهمگون با بافت شهر آدمی را دچار عذاب کند اما ...
به سایت یونسکو که سر بزنید و کنکاشی در آن داشته باشید متوجه می شوید که بادگیر به عنوان میرات تمدن عربی آن هم از نوع اماراتی آن ثبت شده!!! غصه نمی خورید؟ غمگین نمی شوید؟ مردم یزد چه آدم های صبوری هستند! مردمی که صدها سال فبل با تلاش خود و مهندسان و معمارانی که حتی در خاطر شهر نیز زیر خروارها خاک خفته و به فراموشی سپرده شده اند و در این شلوغی های بی حد و حصر هیچ کس آن ها را به یاد نمی آورد از یاد برده اند که بادگیر را آن ها خلق کرده اند!!!!
دلم برای دیدن آن همه زیبایی لک زده و بکارت چشمانم از این همه تنهایی نمی ترکد اما اندوهگین هستم و بسیار دلتنگ....
دیروز شخصی برای انجام کاری با من تماس گرفت، کلی اظهار ارادت می کرد طبق معمول، من هم سنگ تمام گذاشتم اما ته دلم می گفتم آخه خوش انصاف او که 4 سالی می شد هیچ زنگی ، خبری و حالی از شما نپرسیده!؟
وقتی فهمید کسالتی هم داشتی انگار نه انگار، ککش هم نگزید حال چی شده که بعد از چهار سال فیلش یاد هندوستان کرده که بعد معلوم شد برای ایجاد دیوار حایل تعدادی گلفوژ می خواد چون همکار دیگه من توان ارایه این تعداد را در مدت زمان کوتاه نداره اومده سراغ من.
دلم می خواست یه نفر دو تا هوگ چپ و راست توی صورتم بزنه... البته اگه بعد از چهار سال زنگ می زد و به جای زبان ریختن می گفت من این تعداد فلان می خوام و تمام انتظاری ایجاد نمی کرد.
غرض از این حرف و بیان خاطره این نیست که دلتنگی خودم را بیان کنم بلکه می خواستم اشاره ای کوتاه به این رفتار _دو رنگی - داشته باشم و تذکری برای خودم ثبت کنم که واقعا نیاز است کسی را که دوست نداریم به دورغ بگوییم دوست داریم؟
یاد پارسال افتادم؛ روزی پس از اتفاقات انتخابات رفته بودم چهار راه کالج. دیدم از صدا و سیما آمده و دارن مصاحبه می کنن، کنجکاوی من گل کرد ببینم این آقای تیتیش مامانی با موهای فشن چه حرفی برای گفتن داره. پشت دوربین واستادم طوری که توی کادر نباشم. خبرنگار می پرسید نظر شما پیرامون این هرج و مرج طلبی و اغتشاش چیست؟ آقایی آداگارسون می گفت دولت باید شدیدا با این اغتشاش گران مقابله کنه اونا خائن ... .
پس از پایان مصاحبه دنبال طرف راه افتادم و جسارت به خرج دادم که این حرف ها چی بود که زدی به نظر نمی یاد که به اون حرف ها اعتقاد داشته باشی؟
گفت: ای بابا _ یه فحش آبدار - بی خی خی فیلم مونو نشون که می دن !!!!
دیگه حرفی نزدم و به یاد عشق دوربین افتادم با اون سر طاسش و عینک ته استکانی دهه شصت و به راه خودم ادامه دادم.
و هنوز این سوال ته ذهنم باقی مونده که چه کسی مسبب این رفتار ماست؟
البته نمی شه این مطلب رو به همه تعمیم داد اما شیوع دروغ، چاپلوسی، ادا در آوردن های مسخره بلای جان جامعه ما شده است.
من این عشق دوربین را دوست دارم زیرا بدون آن که خودش را مخفی کنه رک و راست اعلام می کنه که من عشق دوربین هستم و ....
عشق دوربین در مراسم تشییع جنازه رسول ملاقلی پور